به گزارش خبرنگار خبرگزاری «حوزه» از تهران، استاد حسین انصاریان در ادامه سلسله سخنرانی های خود در مسجد امیر(ع) تهران، اظهار کرد: از شگفتیهای کار پروردگار این است که آیات سه کتاب او یعنی آفاق، انفس و قرآن با یکدیگر هماهنگ است. انسان با جهان هماهنگ است و اصلاً بیگانه از عالم نیست چون پروردگار برای ساختن وجود انسان همین عناصر موجود در عالم را به کار گرفته است. ما نسبت به نعمت آسمانی و زمینی بیگانه نیستیم و با همه آشتی هستیم چون مصرف که میکنیم هم لذت میبریم و هم رشد میکنیم؛ آنها هم نسبت به ما بیگانه نیستند «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُون»(ذاریات، 22) انبار رزق شما در عالم بالاست و هر چه که به شما وعده دادم، به شما میرسانم.
استاد اخلاق حوزه در پاسخ به اینکه آیا بخیل شدن عالم هستی امکان دارد؟ گفت: اگر آسمان به ما کمک نکند به یک ساعت نمیکشد هفت میلیارد نفر میمیرند؛ مثلاً خورشید بگوید من یک ساعت میخواهم بخیل باشم، ماه بگوید من نیم ساعت میخواهم بخیل باشم، ستارگان اثردار بگویند ما یک ربع میخواهیم بخیل باشیم، هوای دور کره زمین هم یک صد متر بگوید میخواهم بروم بالاتر و رابطهام را با شما موجودات زنده قطع کنم، نمیخواهم نفس بکشید، این مجموعه یک ساعت فقط بخل بورزند ریشه همه کنده است.
نشانهای از رحمت پروردگار
وی در پاسخ به اینکه آیا رحمت پروردگار را نسبت به خودمان میتوانیم ارزیابی کنیم؟ اظهار کرد: همین که پروردگار نمیگذارد خورشید، ماه، ستارگان و هوا بخل بورزند، نشانهای از رحمت اوست چرا که اگر هر کدام نیم ساعت بخیل شوند چیزی از ما نمیماند. کل موجودات عالم شعور دارند، تسبیح دارند، حمد دارند،نماز دارند و از عجایب است که قرآن میگوید:«كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَه» (نور، 41) تمام موجودات عالم به تسبیح و نمازشان هم آگاه هستند یعنی در موجودات جهان من، موجود احمق و نفهم و بیشعور نیست، در شما انسانها یکی خواسته احمق و نفهم و بیشعور شود دلش خواسته، ما هم به او زور نمیگوییم که بیا تعقل کن، بیا فهیم شو، بیا شعور پیدا کن و او هم میگوید: نمیخواهم.
استاد انصاریان به ترسیم خدا از منظر امیرالمؤمنین(ع) اشاره و خاطرنشان کرد: شخصی به امیرالمؤمنین(ع) گفت:«بما عرفت الله؟» به چه دلیل خدا را شناختی؟ امام نگفت من جهان را دیدم که کل در حرکت است بعد به فکرم آمد که حرکت محرک میخواهد و بدون محرک حرکت اصلاً تحقق پیدا نمیکند و فهمیدم جهان محرک دارد، پیغمبر آمد و قرآن آورد و گفت: اسمش الله، رحیم، رحمن، کریم، ودود، غفور، عفو، سمیع و بصیر است، حضرت میتوانست این را بگوید، اما نگفت.حضرت علی(ع) فرمود: «بفسخ العزائم و نقض الهمم» به دو چیز و به دو دلیل شناختم، اینکه کل نیتهایی که کردم پیاده نشد وگرنه اگر همه کاری دست خودم بود هر چه را هدف گرفته بودم، انجام میگرفت، ولی نگرفت، خیلی خواستهها من برای خودم داشتم دو تای آن درست شد و آن دو تا هم تازه به اجازه یکی دیگر درست شد، اگر آن اجازه نمیداد آن دو تا هم بر باد بود.«و نقض الهمم» و شکست خوردن همتم، خیلی خیز برداشتم که یک کاری کنم نه اینکه به آن کار نرسیدم در خیز برداشتنم هم با کله زمین خوردم. ابیعبدالله(ع) فرمود:(خدا میفرماید) ما اگر نخواهیم تو به هیچ نمیرسی. هر کسی هم - فرقی نمیکند - هر طرحی داشته باشد هیچ استقلالی ندارد، از کجا اطمینان دارد که این طرحش پیاده میشود و عملی میشود و درست میشود؟
اسلام دین رحمت، احسان، لطف و محبت است
وی با تأکید بر اینکه اسلام، دین محبت است، تصریح کرد: اسلام دین رحمت، احسان، لطف و محبت است؛ محبت یعنی بهگونهای با مردم رفتار کنید که کسی از شما رنجیده نشود، برنگردد، بدش نیاید، بگوید نمیخواهمت، این معنی محبت است.بازار این محبت قبلاً در ایران خیلی داغ بود الآن خیلی کساد است، مغازه محبت بسته شده است، اگر از لای درزهای الوار درش گاهی یک نسیمی بیرون بزند.
تجلی محبت دین اسلام در عملکرد امیرمؤمنان علی(ع)
مؤلف کتاب «سیمای نیکان»به نمونه ای از محبت دین اسلام در عملکرد امیرمؤمنان علی(ع) اشاره و اظهار کرد: شب نوزدهم سحر وقتی که بچهها بدن خونآلود علی(ع) را میآورند خانه تا میخوابانند در رختخواب میگوید: حسن جان صبحانه ابنملجم را گرسنه نگذارید. آن کاری که کرده خودش میداند و خدا، اما بدن دارد، شکم دارد و ما نباید زجر غذایی به او بدهیم، ما حق نداریم.یک مرتبه هم یک کاسه شیر با نان نرم - چون دیگر نمیتوانست نان جوهای خشک را بخورد، برایش آوردند به امام مجتبی(ع) فرمود: به جان پدرت بردار ببر بده به ابنملجم. این دین رحمت، احسان، لطف و محبت است.
استاد انصاریان ادامه داد: بین کتاب «انفس» و کتاب «آفاق» یک هماهنگی کامل وجود دارد، ما یک زبان و یک گلو و یک مری و یک معده و یک روده نرمی داریم که خیلی هم ضخیم نیست ولی اینقدر ما را با کتاب آفاق هماهنگ قرار داده که با این همه عضو نرم درونی گردو میخوریم، بادام میخوریم، فندق میخوریم، پسته میخوریم، میوه خشک شده میخوریم، کباب سفت میخوریم چنان هماهنگ است با ما که راحت هستیم.ما با کتاب قرآن هم هماهنگ هستیم چون قرآن با فطرت و عقل و قدرت ما میزان است، تو چه کاره هستی طرح میریزی که این کار را میکنم؟ مگر در مقابل تو کسی نیست طرحت را به هم بریزد؟ امیرالمؤمنین(ع) میگوید من با این که یکی دیگر بالای حیات من طرحهای من را به هم میریزد میفهمم عالم صاحب دارد.
ایشان افزود: قرآن میگوید: کافران و منافقان دشمن همدیگر هستند، اگر میبینید سر یک سفره نشستند علتش پول است یا شهوت است، اما اگر این دو علت ضعیف بشود چاقو به روی هم میکشند، اسلحه به روی هم میکشند.
شخصی که دنبال حق است حق را پیدا میکند
وی با بیان اینکه شخصی که دنبال جُو است آخر هم جو گیرش نمیآید، شخصی که دنبال حق است حق را پیدا میکند، گفت: ابنزیاد فرمان گرفتن یک شخصی را داد و گفت: هر جا پیدایش کردید بگیرید، این خیلی برای حکومت ما خطرناک است، درجا هم باید کشته شود. همه دنبالش بودند صد تا مأمور، او فهمید، خودش در یک وقت خلوت که گیر نیفتد دوید و آمد دارالعماره. آن شخص وارد سالن شد، ابنزیاد گفت آسمان دنبالت میگشتم و زمین پیدایت شد، با پای خودت هم آمدی سلاخخانه. گفت: من نیامدم که من را سلاخی کنی، چرا آدم بیفکری هستی؟ من وضع مالیام به هم خورده، شمشیر میخواهم، نیزه میخواهم، سپر میخواهم، اسب میخواهم تا دنبال لشکری که فرستادی کربلا برای کشتن حسین من هم بروم، چیزی هم میخواهی به من بدهی من فرمانده دویست یا صد تا بشوم، یک شغلی هم میخواهی بدهی بده ولی من دل خوشی از حسین بن علی ندارم، وضعم به هم خورده است.
استاد اخلاق حوزه علمیه افزود: ابنزیاد قند در دلش آب شد وگفت: گرانترین اسب را به او بدهید، بهترین شمشیر را بدهید، بهترین نیزه و سپر را هم بدهید، خرجی راه هم بدهید گفت: کی میخواهی بروی؟ گفت: همین الآن، اصلاً درنگ کردن برای کشتن حسین گناه است، همین الآن میخواهم بروم، هفتاد کیلومتر از کوفه تا کربلابود، وقتی که آمد آنجا هم تپه و بلند و پستی است از بالای سربالایی یک نگاه کرد دید آن لشکر انبوه برای ابنزیاد است، یک تعداد خیمه محدود هم دویست قدمی آنها خورده فهمید اینجا هم اردوگاه ابیعبدالله است.دهانه اسب را کشید و آمد کنار خیمهها، گفت: خیمه ابیعبدالله کدام است؟ گفتند: این است، پیاده شد با یک دنیا ادب وارد خیمه شد امام فرمود: دنبالت میگشتند که تو را بکشند، چطور آمدی؟ گفت: آقا کلاهی سرشان گذاشتم که نه جد و آبادشان کسی اینطور کلاه سرش رفته بود نه آیندگانشان، من راهی دیگر نداشتم به تو برسم، باید خدعه میکردم.
وی تأکید کرد: شخصی که دنبال حق است میرسد، شخصی هم که دنبال جُو است نمیرسد. یکبار دیگر بگویم، شخصی که دنبال حق است به حق میرسد یقیناً، چون یک یار دارد برای رساندن، یارش خداست. شخصی که جُو میخواهد به جو نمیرسد چرا؟ چون یک نفر مانعش است که نرسد، آن هم خداست. هر دو طرف خدا کار میکند.
استاد انصاریان در پایان به هماهنگی دستگاه عظیم خلقت اشاره و اظهار کرد: سه تا کتاب در پیشگاه حق است؛ کتاب «آفاق» یعنی جهان خلقت، کتاب «انفس» یعنی وجود ما انسانها و «قرآن مجید». آفاق آیات زیادی دارد کل موجودات آفاق آیات این کتاب هستند، دست و چشم و گوش و پوست و مو و ناخن و عصب و مخ و مخچه و نای و مری و معده و کلیه و کبد و شش اینها هم آیات کتاب وجود ماست، قرآن هم که هر روز میخوانید شش هزار و ششصد و شصت و چند آیه دارد. آیات قرآن و آیات وجود ما و آیات آفاق هر سه با هم هماهنگ است، ما یک واحد رحمت هستیم که یک جلوهمان آفاق است، یک جلوهمان انفس است، یک جلوهمان قرآن است ولی ما همه تجلی رحمت الله هستیم. این تجلی سه شاخه دارد: یکی خلقت است، یکی ما و دیگری قرآن است. بیچاره کسی که قیامت تازه بیدار شود ببیند پنجاه شصت سال جوری زندگی کرده که با کل جهان و با کل قرآن بیگانه بوده، آنها هم با او بیگانه هستند.
انتهای پیام ۳۱۳/۱۷
نظر شما